کد مطلب:106407 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:241

خطبه 022-در نکوهش بیعت شکنان











[صفحه 660]

از خطبه های آن حضرت (ع) است ذمر، ذمر: برانگیخت جلب: گروهی از مردم و یا حیوان كه جمع شوند و متحد شوند تمحضت: به حركت درآمد نصف: انصاف تبعه: عقوبت و نتیجه عمل حم: تفاله ی دنبه ای كه بعد از گرفتن روغنش می ماند حمه السواد: استعاره است برای مردم پست و بی اطلاع جبله: صداها جونه: سیاهی انكفت و استكفت: دور می زند زاح و انزاح: دور شد نصاب: اصل تنصل من الذنب: از گناه دوری جست عب: نوشیدن بدون وقفه خسود: یك مرتبه احساس كردن جلاد: جنگ با شمشیر هبول: زن فرزند مرده هبل: گریان آگاه باشید كه شیطان جمعیت خود را برانگیخته است و همه امكانات خود را فراهم ساخته تا ستم را به جای اولیه خود بازگرداند و باطل را به اصل خود رجوع دهد. به خدا سوگند (طلحه و زبیر) از هیچ ناروایی بر من دریغ نورزیدند و میان من و خودشان انصاف را رعایت نكردند. آنها از من حقی را مطالبه می كنند كه خود ترك كرده اند و تاوان خونی را (خون عثمان) كه ریخته اند از من می خواهند. بر فرض كه من شریك آنها در خون عثمان باشم باز مكافات سهم آنها بر خودشان قرار دارد، و اگر آنها بدون دخالت من خون عثمان را ریخته اند كیفر این عمل بر خود آنهاست. بزر

گترین دلیل آنها بر علیه خودشان است. از مادری شیر می خواهند كه از شیر دادن باز ایستاده است، می خواهند بدعتی را زنده كنند كه مرده است. ای دعوت كننده نومید؟ دعوت كننده كیست و چه جواب می شنود؟ من حجتی را كه مورد رضایت خدا باشد از آنها می پذیرم و اگر نپذیرند تیزی شمشیر را بر آنها خواهم نهاد و در این حالت شمشیر بهترین پاسخگوی باطل و یاور حق است. تعجب این است كه آنها به من پیام فرستاده اند كه برای كارزار آماده باشم و در مقابل ضرب نیزه آنها مقاومت داشته باشم. گریه كنندگان به حالشان بگریند. من چه وقت از تهدید به جنگ ترسیده ام؟ و چه وقت از ضرب شمشیر و نیزه فرار كرده ام؟ من به پروردگارم یقین داشته و شبهه ای در دینم ندارم كه از جنگ بترسم. بیشتر این خطبه از خطبه ای است كه قبلا یادآوری كردیم كه وقتی امام (ع) شنید طلحه و زبیر بیعت خود را شكسته اند ایراد فرمود. در این خطبه كم و زیادی وجود دارد كه سیدرضی قبلا بعضی از آنها را نقل كرده است هر چند كه وی دلیل كم و زیادی و تكرار آن را بیان كرده، اما ما تمام خطبه را نقل می كنیم تا به مقصود دست یابیم. امام (ع) پس از حمد خدا و درود بر پیامبر (ص) خطبه را چنین ایراد می فرماید: مردم! خ

داوند جهاد را واجب كرد و آن را بزرگ شمرد و یاری دهنده دینش قرار داد. سوگند به خدا دنیا و دین اصلاح نمی شود مگر با جهاد. شیطان جمعیت خود را گرد آورده و لشكر و همه كسانی را كه از او پیروی می كنند فراهم آورده است تا مرام و روش و نیرنگهای خود را بازگرداند و تجدید كند، من حركتهایی را می بینم، سوگند به خدا طلحه و زبیر از هیچ كار ناپسندی درباره من دریغ نورزیدند و میان من و خود به انصاف رفتار نكردند، آنها طالب حقی هستند كه خود بدان عمل نكرده اند و از من قصاص خونی را می خواهند كه خود ریخته اند، بر فرض كه من شریك آنها در قتل عثمان باشم باز سهم آنها به عهده خودشان است. و اگر آنها به تنهایی عثمان را كشته باشند قصاص از آنها باید مطالبه شود. اولین نتیجه عدالتخواهی آنها بر علیه خودشان است. من از آنچه كه انجام داده ام عذر نمی خواهم و از خود دور نمی كنم زیرا با یقین كاری را انجام می دهم، نه اشتباه می كنم و نه كسی می تواند من را به اشتباه بیندازد. آنها (طلحه و زبیر و ایادیشان) گروه سركش و یاغی اند. اراذل و اوباش اطراف آنها را گرفته و سر و صدا راه انداخته اند، تاریكی و گمراهی اطراف آنها را گرفته تا باطل را به جایگاه اولش برگردا

نند. ای دعوت كننده فریبكار چه كسی را فرا می خوانی؟ چیز ناآشنایی در كار نیست آنچه در پیش روست و روش معمول است جنگ در راه خداست. به خدا سوگند اگر جنگی پیش آید باطل رسوا می شود و زبانش قطع می گردد. اگر چنین وضعی پیش آید گمان نمی كنم راه روشنی در پیش داشته باشد. به خدا سوگند كسی را كه كشته اند پیش از مرگ از گناهانش توبه نكرد و از خطاهایش پوزش نخواست و از شورشیان عذرخواهی نكرد تا بپذیرند و از آنها یاری نخواست تا یاریش كنند. سوگند به خدا برای آنها حوضی را پر آب كنم كه كسی نتواند آن را خالی كند و از آنها كه در آن افتاده اند كسی نجات نیابد و از آن سودی نبرند. من به حجتهای الهی و علم او درباره آنها راضیم. من آنها را به حق دعوت می كنم و عذرخواهیشان را می پذیرم پس اگر باز گردند و توبه كنند و حرف حق را بپذیرند و در پیشگاه خدا زاری كنند توبه قابل پذیرفتن است و از جانب من مزاحمتی نخواهد بود، و اگر امتناع ورزند تیزی شمشیر را بر آنها قرار خواهم داد كه در این حالت شمشیر باطل را نابود و اهل ایمان را یاری می كند با هر نامه ی عملی نویسندگان آنها بر آنها شاهدند. به خدا سوگند زبیر و طلحه و عایشه می دانند كه حق با من است و آنها بر

باطلند. باید دانست كه امام (ع) در آغاز به فضیلت جهاد توجه داده است و مقصود امام (ع) بیان فرار مردم از جنگ با اهل بصره است. پس امام (ع) نخست به وجوب جهاد از جانب خداوند اشاره فرموده و كتاب خدا از آن پر است چنان كه می فرماید: و جاهدوا باموالكم و انفسكم و امثال این نیز وارد شده است. پس از بیان وجوب جهاد، امام (ع) فضیلت جهاد را در پیشگاه خداوند تعالی بیان می فرماید و در این معنی سخن حق تعالی است: لایستوی القاعدون من المومنین غیر اولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه و كلا وعد الله الحسنی و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما درجات منه و مغفره و رحمه و كان الله غفورا رحیما (الف). سپس امام (ع) اشاره فرموده است كه خداوند جهاد را پیروزی دین خدا و یاور دین قرار داده است و این معنی از این آیه استفاده می شود كه: ان تنصروا الله ینصركم (ب) مقصود از یاری خدا یاری دین خدا و بندگان شایسته اوست، زیرا خداوند بی نیاز مطلقی است كه حاجتی به كمك و پشتیبان ندارد. سپس امام (ع) بدرستی سوگند یاد می كند كه صلاح دین و دنیا ممكن نیست، مگر به جهاد، زیرا اگر جها

د در راه خدا و مقاومت دینداران نباشد زمین و شهرها خراب می شوند چنان كه خدای تعالی فرموده است: و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لكن الله ذو فضل علی العالمین. اما نظام یافتن دین روشن است، زیرا تلاش دشمنان دین در مورد براندازی آن ناكام می ماند، اما كلام امام (ع) كه فرمود شیطان گروه خود را بسیج كرده و جمعیت خود را فراهم آورده است قبلا توضیح داده شد. فرموده است: لیعود له دینه و سنته و خدعه توضیح كلام این است كه نهایت سعی شیطان در وسوسه ای كه می كند این است كه فریبكاری را در میان مردم رواج دهد و روشهای باطلی كه پیش از بعثت رسول (ص) دین و روش شیطان بوده است دوباره در جامعه برقرار سازد. تمام سخن امام (ع) برای این است كه شنوندگان را به سمت خدا كوچ دهد و آنها را برای جنگ آماده سازد. فرموده است: و قد رایت امورا قد تمحضت این سخن امام (ع) اشاره به بیان اموری است كه آنان را به گریز از آن وامی دارد و آن امور احساس آن حضرت درباره مخالفت (ناكثین) و آمادگی آنها برای جنگ با آن حضرت بوده است. فرموده است: والله ما انكروا علی منكرا و لاجعلوا بینی و بینهم نصفا و انهم.. . الی قوله سفكوه این سخن حضرت انكار ادعای انجام

امر ناشایستی بود كه به آن حضرت نسبت می دادند و آن عبارت بود از قتل عثمان و سكوت آن حضرت در برابر قاتلان عثمان، كه به نظر مخالفان، سكوت حضرت را در مقابل قاتلان عثمان امری ناشایست و از نظر دینی منكر می دانستند. امام (ع) اولا پشت كردن به عثمان را كه مخالفان كار منكری از آن حضرت می دانستند انكار فرمود و چون این كار از حضرت صادر نشده بود، این نسبت به آن حضرت افترا بوده و خود امر منكری است كه مخالفان حضرت مرتكب شدند. و به این حقیقت اشاره می فرماید كه اگر میان من و آنها میزان عدالتی برپا گردد، روشن می شود كه آنها ادعای باطلی دارند، زیرا آنها از من امر حقی را مطالبه می كنند كه خودشان آن را ترك كرده اند و قصاص خونی را می طلبند كه خود ریخته اند. منظور از قصاص خون مطالبه ی خون عثمان می باشد كه مخالفان حضرت او را مسئول می دانستند در حالی كه خود شریك اصلی خون بودند. ابوجعفر طبری در تاریخ خود نقل كرده است كه وقتی مردم تصمیم گرفتند تا عثمان را محاصره كنند امام (ع) برای كاری در خیبر بود و زمانی كه به مدینه وارد شد مردم به منظور محاصره عثمان در خانه طلحه جمع شده بودند، عثمان كسی نزد آن حضرت فرستاد و از طلحه شكایت كرد. حضرت به

فرستاده فرمود من چاره اندیشی خواهم كرد و سپس به خانه طلحه روانه شد، خانه او پر از جمعیت بود. حضرت به طلحه فرمود: این چه كاری است كه درباره عثمان می كنی؟ طلحه پاسخ داد ای ابالحسن این تصمیمی است كه گرفته شده. امام (ع) روانه بیت المال شد و فرمود تا در آن را باز كنند اما كلید آن پیدا نشد، حضرت در آن را شكست و اموال آن را بین مردم تقسیم كرد. اطرافیان طلحه بعد از این ماجرا از اطراف او پراكنده شدند و او تنها ماند. عثمان از این پیشامد خوشحال شد. طلحه (كه خود را تنها دید) پیش عثمان آمد و گفت: ای امیرالمومنین من قصد انجام كاری را داشتم ولی خداوند بین من و آن كار فاصله انداخت و اینك برای توبه نزد تو آمده ام. عثمان گفت، برای توبه نیامده ای، چون شكست خورده ای آمده ای، خدا سزایت را بدهد. و باز طبری نقل كرده است كه عثمان پنجاه هزار دینار یا درهم از طلحه طلبكار بود، روزی طلحه به عثمان گفت طلبت حاضر است بیا بگیر، عثمان به طلحه گفت آن پاداش جوانمردیت باشد. وقتی كه عثمان به محاصره افتاد امام (ع) به طلحه گفت به خدا سوگندت می دهم آیا تو از جانب عثمان برخوردار نشدی؟ طلحه گفت نه، به خدا قسم دست برنمی دارم تا این كه حق بنی امیه را

بپردازد. بعد از این واقعه امام (ع) می فرمود: بازخواست خدا بر ابن صعبه (طلحه) باد، عثمان به او بخشش كرد آنچه بخشش كرد و طلحه درباره او انجام داد آنچه انجام داد. نقل شده است در روز جنگ جمل وقتی كه زبیر به میدان امام (ع) آمد، امام (ع) به وی فرمود چه چیز تو را به این كار وادار كرده است؟ زبیر در پاسخ گفت مطالبه ی خون عثمان، امام (ع) به او فرمود تو و طلحه رهبری قتل عثمان را به عهده داشتید، توبه شما این است كه خود را تسلیم ورثه عثمان كنید. دخالت طلحه و زبیر در قتل عثمان امری روشن است و ما این مقدمه را برای اتمام حجت علیه آنها نگاشتیم. فرموده است: فلئن كنت شریكهم فیه فان لهم لنصیبهم منه و لئن كانوا ولوه دونی فما التبعه الا عندهم. این كلام امام (ع) برای اتمام حجت آورده شده است. توضیح آن این است كه (ناكثین) در قتل عثمان شركت داشتند و هر كس كه در قتل عثمان شركت كرده، یا به كمك دیگران بوده است یا بدون كمك دیگران. و به هر حال آنها نمی توانند از دیگران قصاص خون را مطالبه كنند. طبق نظر آنها بر فرض كه من شریك آنها در قتل عثمان باشم باز هم آنها خود شریك قتل عثمانند، پس بر آنها لازم است كه خود را تسلیم صاحبان خون عثمان كنند.

و اگر آنها بدون شركت من عثمان را به قتل رسانده اند فقط آنها متهم به قتل هستند و قصاص خون از آنها مطالبه می شود و اگر آنها می خواهند عدالت را برپا سازند باید خود را مواخذه كنند. این جمله امام (ع) توضیح دیگری برای اتمام حجت است، یعنی عدالتی كه آنها می پندارند طرفدار آن هستند شایسته است كه اول درباره خود اجرا كنند. فرموده است: و لااعتذر مما فعلت و لاابرء مما صنعت. یعنی كناره گیریی كه من به هنگام قتل عثمان انجام دادم بر سبیل كوتاهی در وظیفه ی دینی نبود كه موجب معذرت خواهی و تبری من شود. به خواست خدا معنی این سخن امام (ع) را بزودی توضیح خواهیم داد. فرموده است: و ان معی لبصیرتی ما لبست و لالبس علی توضیح این سخن امام (ع) قبلا گذشت (و نیازی به تكرار آن نیست) فرموده است: و انها للفئه الباغیه فیها الحم و الحمه دو لفظ حم و حمه را برای افراد پست و رذل جامعه كه برای جنگ با آن حضرت گرد هم آمده بودند استعاره آورده است. وجه استعاره شباهت آنهاست به تفاله دنبه كه روغن آنها را گرفته اند و فایده ای ندارد. و منظور امام (ع) از كلمات: طالت جلبها، بلند كردن سر و صداست و آن كنایه از این است كه امام (ع) را به جنگ تهدید كرده و او را می

ترسانند. فرموده است: انكفت جونتها یعنی جمعیت فراوانی گرد آورده بودند و آن كنایه از این است كه جمعیت خود را برای مقصودی كه داشتند جمع آوری كرده بودند. فرموده است: یرتضعون اما قد فطمت. امام (ع) ام را برای خود یا برای خلافت استعاره آورده است، در این صورت بیت المال به منزله شیر و مسلمانان به منزله بچه های شیرخوار بیت المال اند. و شیر خوردن مردم از پستان بیت المال كه اكنون خشك شده، كنایه است از تقاضای عده ای از مردم برای دریافت بخششها و هدایا از بیت المال، چنان كه عثمان به آنها بخشش و هدایا می داد و در این راه بعضی را بر بعضی برتری می بخشید. ولی امام (ع) این كار را منع كرد. فرموده است: و یحیون بدعه قد امیتت. این كلام امام (ع) اشاره به همین فزون طلبی بی دلیل است كه بر خلاف سنت رسول خدا (ص) و دو خلیفه ی اول بوده است و بدعتی است در مقابل سنت و مقصود از اماتتها كنار گذاشتن این بدعت است به وسیله ی امام (ع) در زمان خلافتش. فرموده است: لیعودن الباطل فی نصابه این جمله. امام (ع) ترساندن مردم است از بازگشت به دوران باطل جاهلیت و بدین سبب شنوندگان را برای جنگ بسیج می كند. فرموده است: یا خیبه الداعی من دعا؟ این جمله به منزل

ه ء تعجب از فریبكاری بزرگی است كه دعوت كنندگان مردم برای جنگ با آن حضرت به راه انداخته بودند، و جمله ی من دعا و ما اجیب، پرسشی است بر سبیل تحقیر دعوت شدگان به جنگ و یارانشان، زیرا مردم عوام و بی اراده را جمع كرده بودند و دعوت برای یاری چیزی می كردند كه باطل بود. فرموده است: لو قیل ما انكر فی ذلك و ما امامه و فیمن سنته و الله اذن لزاح الباطل عن نصابه و انقطع لسانه. این جمله امام (ع) شرطیه متصله است و معنای تقدیری آن این است كه اگر جدال كننده ای از دعوت كنندگان به باطل، چیزی را از خلافت من و از امامی كه از آن پیروی می كنند و از سنتی كه خواهان آن هستند سوال كند، زبان حالشان گواهی می دهد كه من امام آنها هستم و سنت را من پاسداری می كنم. در این صورت باطلی كه بدان رو آورده اند روشن شده و زبانشان قطع می شود. به كار گرفتن لفظ لسان در این عبارت در حقیقت حذف مضاف الیهی را در تقدیر دارد، یعنی زبان صاحبش از جواب كوتاه می شود و انقطاع استعاره برای سكوت و یا مجاز در كلام است، یعنی باطل جوابی ندارد. فرموده است: و ما اظن الطریق له فیه واضح حیث نهج این جمله عطف بر جمله انقطع لسانه است. واضح مبتدا، فیه خبر، و جمله در محل نصب و

مفعول دوم برای فعل اظن می باشد. معنای جمله این خواهد بود: اگر سوال كننده ای از عمل انحرافی آنها سوال كند گمان نمی كنم بتوانند جواب درستی بدهند و در نتیجه زبانشان كوتاه می شود. فرموده است: والله ما طاب من قتلوه... الی قوله فنصروه. این جمله امام (ع) اشاره به كشته شدن عثمان و نكوهش آنهاست، از این جهت كه قصاص خون عثمان را از امام می خواستند در حالی كه عثمان قبل از كشته شدن از آنها عذرخواهی كرد، اما آنها نپذیرفتند و وقتی عثمان در محاصره مردم بود از آنها یاری خواست و آنها با وجود قدرت یاری كردن وی را یاری نكردند. فرموده است: و ایم الله لافرطن لهم حوضا انا ماتحه ثم لایصدرون عنه بری ء این جمله ی امام (ع) در خطبه دهم توضیح داده شد. فرموده است: و لایعبون حسوه ابدا این جمله كنایه از دست نیافتن مخالفان امام (ع) به خلافت و یا به بعضی از خواسته هایشان در مورد خلافت است چنان كه مثلا ما به دشمنان كه خواهان چیزی است می گوییم: سوگند به خدا از آن چیزی نمی خوری و نمی آشامی فرموده است: انها لطیبه نفسی بحجه الله علیهم و علمه فیه كلمه نفسی به عنوان بدل از ضمیر متصل به ان، و یا به فعل مقدری كه تفسیر كننده ی ضمیر است منصوب می باشد.

و كلمه حجه الله اشاره است به اوامر خداوند متعال بر لزوم پیكار با جمعیت سركش، چنان كه خداوند متعال می فرماید: فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر الله. بدین صورت هر امر و نهی خداوند كه اطاعت نشود برهان حقی است بر علیه انسان و هر برهان حقی برهان خداست، یعنی من به اقامه برهان حقی بر علیه آنها راضیم و به آنچه انجام می دهند آگاهم. چه خوشنودیی برای خردمند كاملتر و چه پاكیزگی طینتی بزرگتر از این است كه انسان پایبند حق باشد و دشمن او بر باطل و خارج از اطاعت خدا؟ و خداوند متعال بر آنچه هر نفسی انجام دهد نظارت دارد. فرموده است: و انی داعیهم فمعذر... الی قوله ناصر المومن این جمله امام (ع) واضح است و نیاز به توضیح ندارد. فرموده است: و لیس علی كفیل یعنی من برای این كه از آنها بگذرم و بدانها امان دهم، در صورتی كه توبه كنند، نیازی به ضامن ندارم. كلمات شافیا و ناصرا در جمله امام (ع) به عنوان تمیز منصوب می باشند. فرموده است: و مع كل صحیفه شاهدها و كاتبها. واو ابتدای جمله حالیه است و معنای جمله این است: اگر مخالفان از راه باطلشان باز نگردند تیزی شمشیر را به آنها حواله می كنم. فرشتگان بزرگوار نویسندگ

انی هستند كه آنچه ما انجام می دهیم می دانند و اعمال كسانی را كه به آنها گماشته شده اند در دفتر مخصوصی می نویسند و در روز قیامت بدانها گواهی می دهند. فرموده است: و من العجب بعثتهم الی ان ابرز للطعان و ان اصبر للجلاد. امام (ع) از تهدید آنها تعجب می كند زیرا آنها بر شجاعت و جنگجویی و صبر بر مشكلات او واقفند، این سخن را امام (ع) به صورت استهزا و به عنوان تعجب آورده است. فرموده است: هبلتهم الهبول یعنی گریه كنندگان به حالشان گریه كنند. این عبارت از كلماتی است كه عرب با آن نفرین می كند. فرموده است: لقد كنت و ما اهدد بالحرب و لاارهب بالضرب. یعنی از جنگ و ستیز نمی ترسم. فرموده است: و انی لعلی یقین من ربی و فی غیر شبهه من دینی. این جمله تاكید امام (ع) است بر توانائی اش به جنگ و جذب دلهای شنوندگان به اطمینان به این كه وی بحق از جانب خداست تا در جنگ و ستیز با بینش كامل از او پیروی كنند زیرا وقتی كه انسان یقین كند كه امام (ع) بر حق است و یاور دین خداست شبهه ی باطل در چهره ی یقینش نیست و بر مقاومتش در سختیها افزوده می شود و توانایی پیكارش افزون می گردد و در ناخوشایندها ثابت قدم می ماند. برعكس، آنها كه چنین نباشند با دل شبه

ه ناك به جنگ می پردازند و چشم بصیرتشان پوشیده می ماند، یا به متاع دنیا دل می بندند و امور باطل آنها را رهبری می كند. توفیق از خداوند متعال است. این جا پایان جلد اول است و اول جلد دوم این كتاب را خواهید خواند.


صفحه 660.